ark6570@gmail.com
×

آیا فلسفه شما را دانشمند بهتری می‌کند؟

استیو هسو نقل قولی تحریک‌آمیز از فیلسوف علم، پل فایرابند، بیرون می‌کشد:

عقب‌نشینی فلسفه به درون پوسته‌ی «حرفه‌ای» خودش، عواقب فاجعه‌باری داشته است. نسل جوان‌تر فیزیکدانان، فاینمن‌ها، شوینگرها و غیره، ممکن است بسیار باهوش باشند؛ آنها ممکن است از اسلاف خود، از بور، انیشتین، شرودینگر، بولتزمن، ماخ و غیره، باهوش‌تر باشند. اما آنها وحشی‌های بی‌تمدنی هستند، فاقد عمق فلسفی هستند – و این تقصیر همان ایده‌ی حرفه‌ای‌گری است که شما اکنون از آن دفاع می‌کنید.

احتمالاً درست است که نسل‌های پس از جنگ جهانی دوم فیزیکدانان برجسته، تحصیلات کمتری نسبت به همتایان قبل از جنگ خود داشتند (اگرچه مطمئناً مثال‌های نقضی مانند موری گل-مان و استیون واینبرگ وجود دارد). ساده‌ترین توضیح برای این پدیده این است که مرکز ثقل تحقیقات علمی پس از جنگ از اروپا به آمریکا منتقل شد و ارزش آموزش گسترده (و به ویژه فلسفه) همیشه در آمریکا کمتر بوده است. جالب اینجاست که به نظر می‌رسد فایرابند خود فیلسوفان را – «عقب‌نشینی فلسفه به یک پوسته «حرفه‌ای»» – سرزنش می‌کند، نه فیزیکدانان یا هرگونه روند جغرافیایی-اجتماعی گسترده‌تر.

اما گذشته از اینکه آیا فیزیکدانان مدرن (و شاید دانشمندان در زمینه‌های دیگر، نمی‌دانم) این روزها کمتر به فلسفه توجه می‌کنند، و گذشته از اینکه چرا ممکن است اینطور باشد، هنوز این سوال وجود دارد: آیا این مهم است؟ آیا دانستن بیشتر فلسفه، هر یک از غول‌های پس از جنگ جهانی دوم را به فیزیکدانان بهتری تبدیل می‌کرد؟ مطمئناً می‌توان مثال‌های نقض تاریخی را مطرح کرد: پذیرش نظریه اتمی در دنیای آلمانی زبان در اواخر قرن نوزدهم به طور قابل توجهی توسط استدلال‌های فلسفی ارنست ماخ به تعویق افتاد. از سوی دیگر، انیشتین و بور و معاصرانشان موفق به انجام برخی کارهای انقلابی شدند. نسبیت و مکانیک کوانتومی از هر چیزی که از آن زمان در فیزیک آمده است، شگفت‌انگیزتر بودند.

توضیح معمول این است که پیشرفت‌های انقلابی به سادگی برای انجام شدن وجود نداشته‌اند – اینکه فاینمن و شوینگر و دوستانشان روزهای باشکوهی را که مکانیک کوانتومی در حال اختراع بود از دست دادند، بنابراین به آنها واگذار شد که الگوی موجود را به جلو ببرند، نه اینکه چیزی انقلابی و جدید ارائه دهند. شاید اگر این افراد با هیوم و کانت و ویتگنشتاین خود بیشتر آشنا بودند، ما تا الان گرانش کوانتومی را کشف کرده بودیم.

احتمالاً نه. پیش‌فرض‌های فلسفی قطعاً نقش مهمی در نحوه‌ی کار دانشمندان ایفا می‌کنند، و این امکان وجود دارد که مجموعه‌ای کمی پیچیده‌تر از پیش‌فرض‌ها بتواند در اینجا و آنجا به فیزیکدانِ در حال کار کمک کند. اما بر اساس تفکر در مورد تاریخ واقعی، نمی‌بینم که چگونه چنین پیچیدگی‌ای واقعاً می‌توانسته اوضاع را پیش ببرد. (و لطفاً نگویید: «اگر دانشمندان از نظر فلسفی پیچیده‌تر بودند، می‌دیدند که دیدگاه من همیشه درست بوده است!») من معمولاً فکر می‌کنم که دانستن چیزی در مورد فلسفه – یا در واقع ادبیات یا موسیقی یا تاریخ – کسی را به فرد جالب‌تری تبدیل می‌کند، اما لزوماً او را به فیزیکدان بهتری تبدیل نمی‌کند.

با این حال، این ممکن است درست نباشد. شاید اگر فیزیکدانان بزرگ چند دهه اخیر گسترده‌تر و کمتر فنی بودند، به جای اینکه بیشتر بر دغدغه‌های محدود فیزیک ذرات یا ماده چگال پافشاری کنند، در زمینه‌هایی مانند اطلاعات کوانتومی یا نظریه پیچیدگی به پیشرفت‌های چشمگیری دست می‌یافتند. در هر صورت، گمانه‌زنی آسان است، اما ارائه شواهد قانع‌کننده بسیار دشوار است.

دیدگاه کاربران(0)

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*
*